بسم رب الشهداء والصدیقین
حاطرات رهبر معظم انقلاب حضرتآیت الله خامنه ای از فعالیت شهید محمد حسین کریمپور احمدی در دوران تبعید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی
شهید از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی
آشنایی با شهید کریمپور در دوران تبعید من در ایرانشهر اتفاق افتاد .در اولین روزهایی که ما رفته بودیم ،با ایشان آشنا شدیم و به این ترتیب که در یکی از شهرها که من و آقای حجتی کرمانی در آنجا تبعید بودیم، یک شب که دیر وقت به منزل رسیده بودیم، دیدیم در منزل را زدند .آقای حجتی رفتند در را باز کردند. دیدیم که یک جوانی آمد ،خیلی گرم و با محبت و با اظهار صمیمیت خیلی زیاد وارد شد. من ایشان را نمی شناختم .آقای حجتی هم نمی شناخت .خودش را معرفی کرد. معلوم شد با صاحبخانه ما خویشاوند است و در اداره بازرگانی زاهدان کار می کند .جوانی بسیار علاقمند و با اخلاص بود.<**ادامه مطلب...**> در اولین روزهایی که وارد ایرانشهر شده بودیم با آقای کریمپور آشنا شدیم .چند نفر از برادران خوب و خدمتگزار در ایرانشهر بودند که هر کسی به عنوان تبعیدی می رفت آنجا ،اینها علیرغم دستگاه، از او پذیرایی می کردند .ماهم که وارد ایرانشهر شدیم، همین برادران عزیز با ما آشنا شدند و در اولین ساعت های ورودم من را پیدا کردند و به منزل خودشان بردند و در این شبی که می گوییم، آقای کریمپور آمد سراغ ما. ما میهمان آن برادر بودیم .آن روز ایرانشهرو افراد آن جزو مبارزین به حساب می آمدند .معلوم شد که صاحب منزل ما به این جوان بسیار عزیز اطلاع داده بود که من میهمان او هستم؛ ایشان هم پا شده از زاهدان این راه طولانی را طی کرده آمده بود که مرا ببیند .چون در اولین دیدارها طبعاً به مباحث سیاسی و انقلابی کمتر کشانده می شدیم ،جلسه اول با یک مقدار صحبتهای معمولی و آشنایی گذشت ،لکن ایشان ارتباط ما را رها نکرد .با اینکه در زاهدان ساکن بود، هرچند وقت یک بار می آمد ایرانشهر و با ما دیدار می کرد .مسائلی را سؤال می کرد .ما هم ترجیحاً به ایشان اعتماد بیشتری پیدا کرده بودیم و حرفهایی که با جوانها آن روزها در میان می گذاشتیم، با ایشان هم در میان گذاشتیم و ایشان را آماده کردیم تا تعدادی از برادران خوب و فعال را در زاهدان پیدا کند و یک سلسله کارهایی را نیز شروع کند .البته این در سال 1356 بود و هنوز مبارزات عمومی مردم و حوادث قم، تبریز، یزد و دیگر شهرستانها پیش نیامده بود .ما آقای کریمپور را تشویق کردیم که در زاهدان به تلاشهای تبلیغاتی ،اسلامی و انقلابی بپردازد .ایشان هم طبق همان برنامه ریزی که ما می کردیم، عمل می کرد. جوانی بود مؤمن،باصفا ،شجاع و با اخلاص و بخاطر گرمی و گیرایی و خوش صحبتی دارای جاذبه و دوستی و رفاقت بود و خیلی زود توانست با مرحوم آقای کفعمی ارتباط نزدیک بر قرار کند و ایشان را وادار کند که مسجد خود را پایگاه تبلیغات اسلامی قرار دهد، که این کار در آن روز زاهدان مسأله مهمی محسوب می شد .سخنرانهایی را دعوت می کردند و در حقیقت حوادث به دست این برادر و در پایگاه مسجد جامع زاهدان – مسجد مرحوم کفعمی –انجام گرفت که در ماههای آخر انقلاب به حوادث خونینی منتهی شد .طبعاً جریانات انقلابی زاهدان با مقاومت شدید دستگاه مواجه شد . برخوردهایی نیز پیش آمد و چماق به دستان دستگاه از یک طرف و مأمورین رسمی از طرف دیگر مردم را زیر فشار قرار می دادند .لکن زمینه ای که فراهم شده بود، زمینه بسیار خوبی بود .البته یک عده جوانهای خوب دیگری هم در زاهدان بودند و مرحوم کریمپور خیلی زود توانست با این همه محافل مسلمان و مبارز ارتباطات نزدیکی را بر قرار کند .
یک حرکتی در زاهدان به وجود آمد که می توانیم بگوییم سنت گذار و شروع کننده اولیه این حرکت مرحوم کریمپور بود.
یادم می آید در اوایل پیروزی انقلاب به دنبال مأموریتی که امام برای زاهدان به من محول کرده بودند ،به این شهر رفتم .غوغایی در آنجا بود .هم گروهکهای ضد انقلاب راست و هم گروهکهای ضذ انقلاب چپ تلاش زیادی می کردند .یکی از امیدهای استکبار این بود که مناطقی را که در آنها دوگانگی مذهبی وجود دارد، کانونهای تشنج و مقابله با انقلاب کنند و دودستگی راه بیندازند و مردم را به جان هم بیندازند. این یک سیاست حساب شده ای بود که استکبار به دنبال آن بود و لذا در اوایل انقلاب دیدند که در خیلی از مناطق مرزی هیجاناتی را به صورت کاذب و مصنوعی به وجود آوردند که همه اینها علیه انقلاب و دولت انقلابی بود.
وقتی که شهید کریمپور در اولین ساعات ورودم مرا ملاقات کرد ،خاطرم جمع شد. دیدیم این جوان مؤمن همانند بسیاری از جوانهای خوب زاهدان در خط درست قرار دارد و من از همان اوایل انقلاب تا انتها در همه جریانات و موضع گیریهای سیاسی و دوخطی هایی که در زاهدان انجام می گرفت، همواره شهید کریمپور را در خط درست یافتم .شهید کریمپور در فتنه بنی صدر تلاش می کرد و فتنه ای که ضد انقلاب راست در ماههای اول انقلاب بوجود آورده بود و می خواستند برادران بلوچ هم با هوشیاری نگذاشتند که این توطئه سر بگیرد ،اما بالاخره کسانی بودند که دستخوش این توطئه بودند. در آن فتنه هم شهید کریمپور فعال، پر نشاط و آگاه بود .آن وقتی که من درتهران بودم و شهید کریمپور غالباً گزارشاتی از زاهدان برای ما می فرستاد .می دیدم که مسائل را خیلی روشن و خوب بیان می کند .علیه شهید کریمپور تبلیغات زیادی می کردند ،اما او هیچ دلسردی پیدا نمی کرد .وقتی به زاهدان رسیدم، با چهره نگران کننده شهر مواجه شدم ،اما عنصری که به من آرامش می بخشید و جریان خط امام و انقلاب اصیل همچنان در زاهدان حاکمیت دارد، مرحوم کریمپور و روحیه پرنشاط او بود ،زیرا چهره او نشانگر حاکمیت خط امام و جریان انقلابی اصیل در بلوچستان و زاهدان بود.
باید بگویم که تمام وقت او بعد از انقلاب ،صرف خدمت می شد .شاید نتوانستم فهرستی از خدمات این شهید را ارائه بدهم و آن هم به خاطر این است که ایشان درشهرستان زندگی می کرد و مسائل جزئی و ریزی که در آنجاها جریان دارد، ممکن است ما به صورت ریز و دقیق از آن مطلع نباشیم .خود او هم اهل تظاهر نبود که بیاید و بگوید .زندگی اش بسیار ساده و فقیرانه می گذشت و با قناعت زندگی می کرد و تمام وقتش را صرف انقلاب می نمود . حقیقتاً دشوار خواهد بود که انسان، همین قدر می دانم که بعد از انقلاب ،نه پست و مقامی ،نه فرماندهی و نه مسائل مالی و پولی هیچ کدام اورا به خودش جذب نکرد ،خدمات یک چنین فردی راکه تمام عمرش به خدمت می گذرد ،یک به یک بیان کند؛ لکن در رابطه با بلوچستان هر کاری که داشتیم، حتی قبل از انقلاب که برای سیل زدگان یک گروه امداد تشکیل دادیم، در تمام این کارهایی که من درجریان بودم، شهید کریمپور یکی از عناصر فعال و تعیین کننده و بسیار مؤثر بود. این عمر کوتاه و پربرکت و سر تا پا مبارزه این جوان مؤمن انقلابی و شجاع را باز هم اشباع نمی کرد وبه همین جهت بود که با داشتن فرزند به جبهه رفت وبه شهادت رسید. این شهید عزیز از جمله مصادیق کامل آن مطلبی است که من یک وقتی گفتم :آن که شهادت مزدی و پاداشی است که خدای متعال برای جهاد افراد با اخلاص می دهد و خداوند متعال این زندگی منور و روشن و سرتا پا اخلاص و شور و هیجان انقلابی را باید با یک چنین پایان مبارکی ،یک فرجام پرافتخاری یعنی شهادت ختم می کرد و لطف الهی شامل حال ایشان شد و به شهادت رسید .