خاطرات زمستانی – در راه جبهه
هم اکنون که مشغول نوشتن این خاطره هستم صبح روز سه شنبه هفدهم دی ماه سال نود و دو می باشد در یزد برف در حال باریدن است برف از صبح دیروز ساعت هفت شروع و تا شب یکسره می بارید ، دیروزدر طول روز برفها آب می شد لاکن از عصر دیروز بعلت سردی هوا برفها روی زمین نشست و ارتفاع برف در بعضی جاها به چهار سانتیمتر رسیده است ،خیلی برف با حالی است از سال84 تا کنون در یزد برف به این خوبی نیامده بود در سال 84 برفهای خشک و کم آب ( که قدیمی ها به آن سوم میگفتند) بارید. آن سال از شدت سرما اغلب درختان مثل انار و نارنج خشک شد حتی درخت اوکالیپتوس که به مقاومت و بی آری معروف است در آن سال یخ زد و خشک شد، ولی امسال خدا را بخاطر این نعمت شکر ، برفها آب دار و سنگین است بطوریکه سنگینی آن روی شاخه های درخت اوکالیپتوس باعث شده که شاخه ها بطرف زمین خم شود و بعضی شاخه های آنها روی زمین پهن شده و زیر چرخ ماشینها میرود.
با دیدن برف دیروز و امروز ، به یاد خاطره زمستان سال 65 افتادم، در آن سال ، چندین دستگاه اتوبوس حامل رزمندگان سیستان و بلوچستان از شهر زاهدان به جبهه اهواز اعزام می شدند ، من و چند نفر از دوستان بعنوان اسکورت مسلح ، با یکدستگاه تویوتا استیشن لندکروز ( که آن روزها به استیشن فرماندهی معروف بود ) همراه کاروان عازم خوزستان شدیم ، نیروها را به شوشتر بردیم ، آن زمان گردانهای رزمی که متشکل ازبچه های زاهدان بود در آنجا مستقر بودند وآموزش غواصی می دیدند ، نیروهای جدیدی که ما برده بودیم نیز به آنها ملحق شدند تا آموزش غواصی ببینند ، به هر صورت نیروها را تحویل فرماندهان دادیم و آماده بازگشت به زاهدان شدیم ، قصد داشتیم که از راه شیراز و یزد و کرمان عازم زاهدان شویم ، به شیراز که رسیدیم بارندگی شدیدی شده بود و سیل بعضی جاده ها ها را خراب کرده و یکی دو روز جاده شیراز به یزد بسته بود موقعی که چندین فرسخ از شیراز دور شدیم به جایی رسیدیم که راه بند آمده و لودر و بلدوزرها مشغول باز کردن راه بودند و پس از مدتی راه را بازکردند و ما شین ما جزء اولین ماشینهایی بودیم که پس از راهبندان روز های قبل از آنجا عبور میکردیم ، چندین فرسخ که از آنجا دور شدیم به کوهها و گردنه معروف کولی کش رسیدیم در آن منطقه برف سنگینی باریده و همه دشت و صحرا سفید پوش بود ، رانندگی خیلی سخت بود زیرا تابش نورمنعکس شده از برف خیلی چشم را اذیت میکند ورانندگی در آن شرایط نیاز به عینک مخصوص دارد که ما نداشتیم ، از گردنه کولی کش که پائین می آمدیم جاده یخ زده بود و ماشین سر خورد و کنترل آن از دست راننده خارج شد ماشین مرتب به طرف چپ و راست جاده میرفت و ما خداخدا میکردیم که حادثه ای پیش نیاید از خوش شانسی ما جاده کاملا" خلوت بود و هیچ ماشینی از طرف مقابل نمی آمد ، شانس دیگر ما این بود که روز قبل ماشین گریدر راهداری ، برفهای جاده را تیغ زده بود و برفها در دو طرف جاده بصورت دیواره ای یک متری درآمده و یخ زده بود و ماشین ما به این دیواره برخورد میکرد و مانع سقوط ماشین به گودی های اطراف جاده می شد ، نهایتا" پس از مقداری سرخوردن ماشین به دیواره گیر کرد و ایستاد و ما همگی خدا را شکر کردیم که خطری پیش نیامد ، مجددا حرکت کردیم و با سرعت خیلی کم رانندگی میکردیم و بالاخره پس از چند ساعت به سه راهی ابرکوه – سورمق رسیدیم و بطرف ابرکوه آمدیم در این مسیر برف کم و بعضی جاها اصلا" برفی نیامده بود و ما به راحتی بطرف یزد آمدیم وقتی به یزد رسیدیم انگار اینجا زمستان نبود و از برف و باران خبری نبود ، شب به منزل پدرم رفته شب را در آنجا استراحت کردیم و فردایش بطرف زاهدان حرکت کردیم .
جا دارد که در اینجا یادی کنم از دوتن از همسفرانم بنامهای پاسداران شهید 1- ابوالفضل جهان زاده 2- محمد حسین قاسمی ، که هر دو اهل زاهدان بودند .
چند سال پس از این مسافرت ، این دو دوست دریک درگیری که با اشرار مسلح در منطقه رودماهی زاهدان داشتند به درجه رفیع شهادت نائل شدند ، خداوند روحشان را شاد فرماید