سفر به گهربارن (قسمت اول )
روستای برگه سار ی در قلب خود 14 گل پر پر شده در خود جای داده که در مزار شهدای این روستا آرمیده اند ، گلهای پرپر شده همگی از جوانان این آبادی بوده که برای حفظ انقلاب اسلامی هر کدام در گوشه ای از خاک وطن به مقابله با تهاجم دشمنان دین و کشور پرداخته و در این راه جان خود را تقدیم دوست کرده اند .
اولین شهید این روستا دلاور شجاع و هم رزم و همسنگر ما در خطه سیستان و بلوچستان می باشد ، جانعلی اسفندیاری را میگویم که در هشتم شهریورماه سال 1360 شمسی در مصاف با اشرار و ضد انقلاب به همراه شش نفر از همرزمانش در منطقه قرقروک زاهدان به درجه شهادت رسید.
دوست و همرزم دیگر ما سهراب اسفندیاری ( عمو زاده شهید جانعلی اسفندیاری ) است که مدتی در سپاه سیستان و بلوچستان خدمت نموده سپس عازم جبهه های نبرد حق و باطل دز منطقه خوزستان شده و در نبرد با دشمن بعثی عراق در تاریخ 8/5/1362 شمسی در منطقه مهران به شهادت رسیده است .
شهادت رسیده است .
از 33سال قبل تا کنون با روستای برگه آشنایی دارم ، در همان سالی که جانعلی به شهادت رسید به همراه حدود پنجاه نفر از همرزمان خود از سپاه زاهدان برای شرکت در مراسم این شهید عازم آن دیار شده بودم و از میمان نوازی و خونگرمی مردم آن دیار خاطره شیرینی در ذهنم بجای مانده است.
پس از آن سالها دیگر توفیق نداشتم به دستبوسی پدر شهداء بروم ، خیلی دلم میخواست به زیارت قبور شهدای برگه بروم ولی توفیق حاصل نمی شد .
مهر ماه امسال ، اهالی و جوانان و خانواده شهدای برگه تصمیم گر فته بودند مانند سالهای قبل دوازدهمین مراسم یادواره شهدای روستا را برگزار نمایند به همین دلیل از روزها قبل همگی همت نموده و مزار شهداء را مرتب کرده و با تصاویر شهداء مزین نموده بودند
آنها روز دهم مهرماه را برای برگزاری یادواره تعیین نموده بودند ، یکی از اقوام شهیدان اسفندیاری ( آقا نورالله اسفندیاری ) چند روز قبل از برگزاری یادواره ما را مطلع نموده بود تا در صورت امکان در این یادواره شرکت نماییم ، ما نیز این درخواست را از جان و دل لبیک گفته ، از اینکه توفیق حضور در یادواره نصیب ما شده خدای را سپاس گفته ، برای این سفر معنوی آماده شدیم. برای این سفر با برادر حاج محمد حسین حکیم آبادیان تماس گرفتم تا او نیز با ما باشد ، حضور حاج محمد حسین در این سفر خیلی برایم مهم بود زیرا او همرزم شهید جانعلی اسفندیاری می باشد. او بود که برای آخرین بار با جانعلی وداع کرده بود ، آخرین وداعی که منجر به شهادت جانعلی شد ، او میتوانست یادآور جانفشانی جانعلی باشد و این نکته برای خانواده این شهید عزیز خیلی اهمیت داشت ، حاج حسین نیز خیلی علاقه به این سفر داشت ولی کارهای جاری اش مانع این سفر بود ، به هر حال با تماس های تلفنی و پی در پی اینجانب ، حاج حسین برای سفر آماده شد . قرار گذاشتیم ساعت 3صبح مورخ10/7/93 یعنی قبل از نماز صبح بطرف ساری حرکت کنیم ، ساعت 5/3 صبح با ماشین حاجی حرکت کردیم ، به دروازه ، قرآن یزد که رسیدیم ماشین دچار نقص فنی شد و ما را دچار دلهره کرد ، با خود گفتیم نکند خدا توفیق زیارت قبور شهدا را از ما گرفته باشد و لیاقت حضور در مراسم را نداشته باشیم ، به هر حال با ماشین خراب حدود 10 کیلومتر یواش یواش آمدیم تا به اشکذر رسیدیم ، وقت نماز صبح بود ، نماز را در مسجد پارک اشکی اشکذر خواندیم ، حاج حسین بچه همان محل است و با کسبه آنجا آشنایی دارد به همین جهت با تماس های تلفنی متعدد یکی از مکانیک های اشکذر را پیدا کرد و او به مغازه آمد هوا هنوز کاملا روشن نشده بود که مکانیک دست به کار شد و عیب ماشین را رفع کرد و ما به امید خدا بطرف ساری حرکت کردیم . با توجه به اینکه ساعت 3عصر یاد واره برگزار می شد ما مجبور بودیم در مدت چندین ساعت خود را به ساری برسانیم به همین جهت مجبور بودیم نزدیکترین راه به ساری را انتخاب نمائیم ، نزدیکترین راه یزد به ساری مسیر یزد به چوپانان می باشد که از اردکان ، چوپانان ، جندق ، معلمان ، دامغان ، کیاسر و ساری میگذرد.
پس از طی 35 کیلومتر مسافت ، ساعت 6صبح بود که وارد جاده چوپانان شدیم و راه را طی کردیم 25 کیلومتر بعد از آن به اردکان رسیدیم ، به راه ادامه داده و پس از طی180کیلومتر راه ، به چوپانان رسیدیم از آنجا بطرف جندق حرکت کرده و30 کیلومتر راه را طی کرده تا به پلیس راه خور – جندق رسیدیم ، در آنجا صبحانه خوردیم و بطرف جندق رفتیم ، آقا نورالله با ارسال پیامک به مبایل ما ، از آمدن ما سوال نمود و ما پاسخ دادیم که بطرف شما حرکت کرده و عازم برگه هستیم .َ
ادامه دارد...........................