زندگینامه شهید مهاجر:محمدرضا کندلی
بسمه تعالی
شهید محمد رضا در تاریخ 1341 در یک خانواده مذهبی در شهر یزد چشم به جهان گشود . وی از کودکی به مسائل مذهبی علاقه داشت . در سن 8 سالگی تمام روزه های ماه مبارک رمضان را به جای می آورد و تمام نمازهایش را می خواند از همان کودکی در مجالس روضه خوانی و مجالس مذهبی شرکت داشت و شبهای جمعه در دعای کمیل حاضر می شد . وی به مدت 8 سال درس خواند ودر سن 15 سالگی از تحصیل کناره گرفت ودر مغازه زرگری مشغول به کار شد . پس از دوسال کار کردن در مغازه زرگری به کار جوشکاری پرداخت و همچنین یکسال بطور شبانه درس خواند ودر موقعه بیکاری و تعطیلی به مطالعه می پرداخت . از همان دوران کودکی لباس ساده می پوشید و به تجملات اهمیت زیادی نمی داد در زمان انقلاب در تمام تظاهراتها شرکت می کرد . در تاریخ 15/4/1359 به همراه عده ای عازم بلوچستان شد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سراوان درآمد ودر آن محل به پاسداری پرداخت . در اوایل جنگ تحمیلی از طرف سپاه سراوان به جبهه اعزام شد و به مدت 4 ماه در جبهه بر علیه کفر صدامی جنگید در این مدت با چند ترکش خمپاره زخمی شد که هیچکدام از اعضای خانواده اش را اطلاع نداد و پس از آن دوباره به سراوان بازگشت و به پاسداری پرداخت . وی در حالیکه مسئولیت معاون گروهان را بر عهده داشت در دومین مرحله از حمله فتح المبین بر اثر اصابت ترکش به سینه سمت راست به آرزوی نهایی خویش رسید . روحش شاد و راهش پر رهرو باد
.وصیتنامه شهید محمد رضا کندلی
:والحمد لله الذی خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور ثم الذین کفروا بربهم یعدلون . ستایش خدایراست که آسمان و زمین را آفرید و روشنی و تاریکی را مقرر داشت و با اینکه نظم آسمان وزمین دلیل یکتائی آفریننده است و باز کافران به خدای خود شرک می آورند . به درگاه کبریا و عظمت پروردگار سپاس و ستایش می گذارم که ذات لایزالش ازلی است و ازلیست بی ابتدایش لا یزال و جاودان است . دیده کوتاه بین ما یارای دیدارش ندارد وفکر کودک و کوچک ما از عهده تعریف و توصیفش بر نیاید . با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و سلام بر پیکارگران راه حق و عدالت و اسلام به مردم مستضعف جهان که با نغمه الله اکبر کاخهای ستم را لرزه در می آورد ... انقلاب اسلامی ما میرود که همچون خورشید ظلمتکده های اختناق و دیکتاتوری درهم بشکند و آخرین ضربه های خود را بر پیکر جهان خواران شرق و غرب فرود آورد ... و شما ای مردم بدانید که این انقلاب ، انقلاب الهی است و هر کس پای خود را از این انقلاب بیرون بگذارد باید نابود شود . والسلام
.خدمت پدر و مادر عزیزم : سلام عرض می کنم امیدوارم که آخرین سلام مرا بپذیرید ای مادر مهربانم اکنون فرزند تو می رود جان خود را فدای خدا و اسلام بکند و وصیت من چنین می باشد ای پدر و مادر از من راضی باشید . مادر، مسئولیت بزرگی بر دوش توست تو باید بچه ها را تربیت بکنی تا بتوانند از این انقلاب پاسداری بکنند این انقلاب به سادگی به دست ما نرسیده بلکه خونهای بسیاری ریخته شده است و از هر چکیده این خونها ، گلها روید و باید برادران من باغبان این گل بوته ها باشند در ضمن من مالی ندارم بجز آن لباسم که آنهم کفن من می باشد دیگر عرضی ندارم همه را سلام برسانید عمه و دایی و خاله
...خدمت پاسداران انقلاب :
واعدوا لهم ما استطعتم من قوه . و شما پاسداران می دانید چه لباس مقدسی به تن کرده اید باید خودتان را بسازید باید فکر و عقل و روح خود را بسازید و از آنها ابزار آبیاری درست بکنید و خونهای شهیدان را آبیاری کرد و به پای درخت اسلام برسانید چنانکه می دانید جامعه امروز ما لازم به چکمه های نظامی ندارد بلکه پیشانی پینه بسته نیاز دارد یعنی تقوا و اگر خود را نسازید سدی بزرگ در مقابل این خونهای شهیدان هستید و شما باید باغبان این گل بوته ها باشید و از آنها نگهداری بکنید . والسلام علی من اتبع الهدی .