سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی کـه خویشتن را نشناسـد، از راه نجات دور افتـد و در گمراهی و نادانی ها درافتد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شهادت امام رشا (ع) ، حاج محمد حسین جهانی نسب ، شهدا ، جریان فتنه ، شهدای مهاجر ، شهید علی دهقان منشادی ، ایام و مناسبتهای سال ، شهداء ، ولایت و امام خمینی ره ، نوکران استکبار جهانی ، سیستان و بلوچستان ، انقلاب اسلامی ، اخبار استان سیستان و بلوچستان ، محرم و عاشورا ، اخبار جهان اسلام ، عبدالمالک ریگی ، مناسبت های سال ، شهادت ، دفاع مقدس ، یزد ، یزد شناسی‏ ، روحانیت ، استان سیستان و بلوچستان را بهتر بشناسیم ، محکومیت اغتشاشگران توسط نهادهای استان سیستان و بلوچستان ، شهدا ، صحرای طبس ، استکبار جهانی ، 22بهمن ، آمریکا ، اخبار ، دستگیری ، روستای برگه ، زاهدان ، پنجم اردیبهشت ، شهیدان اسفندیاری ، شهید رمضان احمدی ، شهید ، سروده ، علی صیاد شیرازی ، مرحوم آغاسی ، شهید عباسعلی خمری ، شهیدان ، عبدالمالک ، علی دهقان منشادی ، سوم خرداد ، سالگرد شهادت ، سپاه سیستان و بلوچستان ، روستای برکه ، شکست سبزها ، شلمچه ، ریگی ، شکست آمریکا ، شهید آوینی ، شهید جواد جهانی نسب ، شهید سهراب اسفندیاری ، شهید سید کاظم حسینی زاده ، شهید صالح ، شهید صدوقی ، صدام ، شهید محمد رضا فتوحی ، جانعلی اسفندیاری ، پیروزی انقلاب اسلامی ، جنگ تحمیلی ، خاطرات انقلاب ، خلبان شجاع ایرانی ، روستای برگه ساری ، جنایتکار ، احمدی نژاد ، آیت الله نجفی مرعشی ، اخبار سیستان و بلوچستان ، اخبار وضعیت مسلمانان جهان ، امام حسن عسکری ، اطلاعیه ، امام زمان (ع) ، تسلیت ، ایام ومناسبتها ، یادمان ، نیکشهر ، هتک حرمت‏ ، نماینده آمریکا ، مراسم سالگرد شهادت ، مقام معظم رهبری ، هواپیما سی یکصد و سی ، هوای نفس کروبی و موسوی ، هوشمند ، واقعه کشف حجاب رضاخانی ، والده شهید سهراب اسفندیاری- سیستان و بلوچستان -روستای برکه - شهر ، والفجر8 ، وجه تسمیه یزد ، وداع رزمندگان ، ورود امام ، ورود امام به میهن ، وصیتنامه ، وفات حضرت معصومه(س) ، وقایع تاریخی ، وقایع دی ماه ، ولایت ، ولایت و امام خمینی ، مقبره آیت الله خاتمی ، مقدس ، ملاد پیامبر اعظم ص ، مناسبت های سال ، مراسم سالگرد شهادت شهید فتوحی ، مراسم سالگرد شهید فتوحی ، مراسم شهیدان حسینی زاده و کندلی ، مراسم نخل برداری ، مرتضی مطهری ، نوجوان شهید حزب الله ، نوکر ان استکبار جهانی ، نوکران استعمار ، نوکران استکبارجهانی ، نویسنده‏ ، نیروی هوایی ایران ، هشت سال دفاع مقدس ، هفته دفاع مقدس ، هفته قوه قضائیه ، هفته وحدت ، همراه با شهید محراب ، همراهی مردم با نظام ، همنوایی با دشمن صهیونیست ، هامون پوزک ، هامون صابری ، هبوط مسیح ، ولایت و امام خمینی(ره) ، یا حسن مظلوم (ع) ، یادگار شهید ، یادمان شهدا- شرف آباد رستاق- شهرستان صدوق- استاندار یزد- امام جم ، یادمان شهداء - عزآباد رستاق- شهرستان صدوق ، یادواره ، یادواره شهدا بیسیه چی یزد ، یادواره شهداء ، یاور رزمندگان ، یزد امام شهر ، محرومین ، یزد شهر بادگیرها ، یوالله ، یوم الله -22 بهمن- مبارک - ولایتمدار- رزمندگان- جانبازان- امت شه ، یوم الله 9 دی ، یوم الله-12 بهمن - دهه فجر -ورود امام خمینی ره به ایران ، ایام ومناسبتهای سال ، ایت الله صذوقی ، ایران اسلامی ، ایران هسته ای ، بازتاب حضور عاشورائیان در رسانه های خارجی ، بازدید آمریکائیان از شلمچه ، بازدید از جبهه ، باقرصاد ، بانوان شهیده یزدی ، بحران سوریه ، بختیار ، بخش گهرباران ، برادران یوسف ، برگزاری جلسه قران در منزل شهید حسینی زاده ، بزرگداشت 22 بهمن ، بستن فرودگاهها ، بسیجیان یزد ، بلوچستان ، بمناسبت سالگرد شهادت -شهید محمدعلی قانع عزآبادی -گرامیداشت -سیست ، به امامت رهبر معظم انقلاب ، بهار ، بهشت زهرا ، بهشت زهرای ، بودائی ، بیانات رهبر معظم انقلاب ، بیسیم چی ، بیمارستان صحرائی سپاه ، پاسخ ضرغامی به سید حسن خمینی ، پاسداران مهاجر یزدی ، پاسگاه شهربانی ، پدر شهید محمد حسین زحمتکش ، تشرف به اسلام ، تشییع جنازه سرمایه داری غرب ، تشییع جنازه مادر شهید ، تشییع جنازه میلیونی و با شکوه ، تصاویر تظاهرات دوران انقلاب ، تظاهرات در یزد ، تعرض فتنه گران به جایگاه رهبری ، تفحص ، تهدید عبدالمالک ریگی هنگام دستگیری ، توتم ، توطئه های استکباری آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران ، توطئه های استکباری علیه انقلاب ایران ، توفان شن ، تولد حضرت زینب (س) ، تی الغدیر ، تی شرت ، جاطرات زمستانی ، امام زمان ع ، امامت ، امامزاده میرسید حسن ، امامشهر ، امید آمریکا به جنبش سبز اموی ، انتقاد روزنامه اعتماد ازبی بی سی ، انتقاد مشاور خاتمی از موسوی و کروبی ، انقلاب اسلامی و امام خمینی ره ، انقلاب اسلامی و روحانیت ، اهانت به رهبر معظم انقلاب ، اهانت شرکت امریکائی به اسلام ، اهواز ، اوایل انقلاب ، ای منافق ، ایام و مناسبت های سال ، اعتراض به حضور کروبی در قزوین ، اعتراف فرقه ضاله بهائیت به حضور در اغتشتشات ، اعتراف مشاور میرحسین موسوی به جاسوسی ، اعزام آشوبگران به تهران ، اعزامی از ساری ، اف-4 ، افغانستان ، اقبال لاهوری ، اقتدار ، الگو سازی ، الی بیت المقدس ، امام ، امام جسن مجتبی ع ، امام جعفر صادق ، امام جمعه زاهدان ، امام حسن عسکری(ع) ، امام حسن عسکری(ع) - میلاد با سعادت - آقا امام زمان (ع) ، امام حسن مجتبی(ع) ، امام خمینی ، امام خمینی ره ، امام خمینی- قیام علیه مستکبرین ، امام خمینی و ولایت ، امام رضا ع ، امام رضا(ع) ، اشپیگل ، اشرار و خوانین ، اصفهان ، اصلاح طلبان ، استان سیستان و بلوچستان رابهتر بشناسیم ، استان مازندران ، استان یزد ، استفاده از جذابیت های جنسی توسط سبزها ، اخبارجهان اسلام‏‏ ، اربعین حسینی ، اربعین حسینی - شیعیان جهان ، ارجاع پرونده فرزندان هاشمی به دادسرا ، اردوگاه های عراق ، اسارت ، اساسنامه سپاه ، اسامی استانداران سابق ، اسامی شهدای مهاجر ، استاد شایق ، استاد شهید ، آیت الله نوری همدانی ، آیت‌الله خامنه‌ای احیاگر خط امام است ، اپوزیسیون ، اجازه نمی دهیم حریم ولایت مورد هتک حرمت قرار گیرد ، احادیث ، اخبار اقتصادی ، اخبار جریانات فتنه ، آمریکای جهانخوار و توطئه هایش علیه ایران ، آمریکای جهانخوارو توطئه هایش علیه ایران ، آموزش قرآن ، آوینی ، آیت الله بهجت ، آیت الله خاتمی ، آیت الله سیبوی ، آیت الله سید جواد مدرسی ، آیت الله صدوقی‏ ، آیت الله مصباح یزدی ، 22بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ، 29 فروردین ، 5اردیبهشت1358 ، آزاد سازی خرمشهر ، آغاز ، آغاز ولایت صاحب الزمان (ع) ، «سر عظیم» شعر جدید عبدالمجید فرایی ، 12 دیماه ، 14 خرداد 1368 ، 19دی ، 19دی سال1356 ، 21دیماه ، جنبش سبز ، جندالله ، دفاع از رهبر ، روستای حاجی آباد رستاق ، روستای کلا ، رونمائی ، ریزَ80 درصدی آراء موسوی ، رودخانه هیرمند ، روز آزادی خرمشهر ، روز ارتش ، روز پاسدار ، روز جمهوری اسلامی ، روز قدس ، روز معلم ، روزنامه جوان ، روزی که امیر کبیر گریست ، زندگینامه شهید علی دهقان منشادی ، زندگینامه شهید محمد علی قانع ، ساده ریستی ، ساده زیستی رهبر انقلاب ، سازمان بسیچ ، سازندگی توسط سپاه ، سال نو ، سالروز حماسه شهدای هویزه ، سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی ، سالروز شهادت سردار علی دهقان منشادی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :64
بازدید دیروز :63
کل بازدید :601280
تعداد کل یاداشته ها : 409
103/2/30
7:32 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مهاجر شرق[3]
سی سال قبل در روز سیزدهم شهریور 1358 هنگامی که صدای هل من ناصر یاران خمینی کبیر (ره) را از رادیو یزد شنیدم خود را آماده برای یاری اسلام - انقلاب نوپای اسلامی و رهبر انقلاب حضرت آیت الله امام خمینی (ره) نمودم و به خیل یاوران او پیوستم - در آن روز رادیوی یزد اعلامیه سپاه پاسداران را قرائت میکرد و ندا میداد که انقلاب اسلامی در خطه سیستان و بلوچستان نیاز به محافظ دارد و از جوانان برومند و انقلابی میخواست که به یاری دین بشتابند - من این ندا را لبیک گفته و به خیل یاران انقلاب پیوستم و در قالب یک کاروان هشتاد نفره عازم دیار سیستان و بلوچستان شدم و هر کجا که نیاز بود در حد وسع خود انقلاب را یاری نمودم در این سی سال فراز و نشیبهای زیادی دیدم و همرزمان زیادی از من در راه اعتلای کلمه توحید و حفاظت از این انقلاب عظیم به درجه رفیع شهادت نائل گردیده و یا جانباز شدند - من که لیاقت شهادت نداشتم ولی این توانائی را در خود دیدم که به پاس حرمت این خونهای مقدس و حق بزرگی که تمامی شهداء و بخصوص همرزمان شهیدم به گردن من داشتند راه آنها را در جبهه فرهنگی ادامه دهم و زندگینامه - وصیتنامه این شهیدان عزیز را در قالب وبلاگی منتشر نمایم تا ضمن ادای دین خود هر چند بی مقدار- این شهیدان را به نسل سوم انقلاب و بخصوص فرزندان عزیز این شهداء معرفی نمایم - امید است روح پر فتوح این شهداء ما را یاری رسانده تا در این راه موفق و ثابت قدم باشیم انشاالله - در همینجا از دوستان همرزم خود که در استان یزد و سایر استانها زندگی میکنند استدعا دارم که با مراجعه به این وبلاگ ما را یاری نموده و آثار - عکس - خاطره - زندگینامه و وصیتنامه این شهداء را برای ما ارسال فرمایند تا این وبلاگ از غنای فرهنگی بیشتری برخوردار گردد. اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الغالبون

خبر مایه
پیوند دوستان
 
بوی سیب
   بمناسبت فرار شاه از ایران  روز شانزدهم آبان ماه 1357محمدرضاشاه سر ساعت 10 صبح در دفترش حاضر شد. کوتاه زمانى وزیر دربار شاهنشاهى را پذیرفت. سپس رئیس تشریفات کشیک « منوچهر صانعى » را فراخواند و به او گفت: « گروه رادیو و تلویزیون ملى قرار است به زودى برسند.» صانعى پاسخ داد: « اینجا هستند قربان.»   شاه در دفتر کار پهناور خود گام مى زد و انتظار مى کشید. در راهروها همه مى پرسیدند چه کسى متن سخنرانى او را تهیه کرده است.
معمولاً شجاع الدین شفا این کار را مى کرد که در آن هنگام در ماموریتى خارجى به سر مى برد و در داخل کشور نبود. شاه سه دقیقه بعد دوباره صانعى را فراخوانده و پرسید: « رضا قطبى کجاست؟ قرار است نوشته متن سخنرانى را بیاورد.» صانعى جواب داد: رضا قطبى به همراه حسین نصر در دفتر شهبانو حضور دارند. محمدرضا سخت برآشفت و گفت: نزد شهبانو چه مى کنند؟ این پیام من است. اصلان افشار رئیس تشریفات سریعاً تماس گرفت و سخن شاه را براى آنها بازگو کرد. چند دقیقه اى گذشت تا سرانجام سروکله آن سه نفر پیدا شد و وارد دفتر شاه شدند. یادداشت عرضه شد و شاه با دیدن آن اعلام کرد که مطلقاً نباید چنین چیزهایى بگوید. رضا قطبى پاسخ داد: «نه اعلیحضرت دیگر هنگام آن فرا رسیده که شما هم در کنار ملت قرار بگیرید و سخن هایى بگویید که ملت بپسندد.» شاه تسلیم شد و گروه رادیو و تلویزیون را فراخواند و دیگر کوچکترین نگاهى به نوشته نینداخت. او روبه روى دوربین اینگونه شروع کرد: «ملت عزیز ایران در فضاى باز سیاسى که از دوسال پیش به تدریج ایجاد شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمى تواند مورد تائید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانى نباشد.» او بعد از توضیحاتى درباره نالایقى ها و موج اعتصاب ها به استقلال مملکت اشاره کرد و ادامه داد که براى برقرارى حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش به دنبال یک دولت ائتلافى است تا جلوى تکرار اشتباهات گذشته و فساد مالى و فساد سیاسى را بگیرد و در انتها نیز متعهد شد که جلوى خطاهاى گذشته و بى قانونى و ظلم و فساد را بگیرد و تاکید کرد که «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم» که در ادامه با عنوان صداى انقلاب معروف شد. آخر سر هم با قول دادن و تعهد درباره استقرار آزادى، اجراى اصلاحات و برقرارى انتخابات آزاد و دموکراسى این پیام به آخر رسید. سر آنتونى پارسونز سفیر انگلستان در یادداشت هاى روزانه اش درباره این پیام نوشت: آیا شاه به راستى مفهوم سخنى را که مى گفت، مى دانست؟ پیام پخش شده تاثیر مورد نظر را به بار نیاورد.
دگرگونى اى که به شاه امید داده بودند پدید مى آید، ایجاد نشد. ناقوس مرگ سلطنت در ایران به صدا درآمده بود. ویلیام سولیوان سفیر آمریکا و آنتونى پارسونز سفیر انگلستان در حال ترجمه متن پیام و ارسال آن به کشورهاى متبوع خود بودند. اوضاع رو به وخامت بود. دولت ارتشبد ازهارى نتوانسته بود وضع را مهار کند. برنامه اى چیده شد تا در پى آن نخست وزیر معزول امیرعباس هویدا و چند تن دیگر از وزیران و رجال اقتصادى _ سیاسى بازداشت و محترمانه زندانى شوند تا شاید بدین وسیله مردم را آرام کنند. تمام این راه ها و پیشنهادها به بن بست مى رسید، بن بستى که به اوج خود نزدیک مى شد. در آذرماه همان سال شاه دریافت که برگزیدن یک نظامى به ریاست دولت بى آنکه وى بتواند نیروى ارتش را به کار گیرد، کارى بیهوده بوده و باید به جست وجوى راه حل دیگرى برآید. از نخست وزیران انتخابى او چون آموزگار و شریف امامى و ازهارى کارى برنیامده بود و نتوانسته بودند اوضاع را آرام کنند. از دو شخصیت سالخورده محترم « عبدالله انتظام » هشتادساله و « محمد سرورى » تقریباً نودساله درخواست شد که « دولت وحدت ملى» تشکیل دهند، اما هر دوى آنها این پیشنهاد را رد کردند. همین پیشنهاد به دکتر محمد نصیرى حقوقدان مشهور و استاد دانشکده حقوق و مشاور قبلى مصدق شد، او نیز نپذیرفت. خستگى بیش از اندازه و اثرات بیمارى بر شرایط روحى شاه و شکست هاى پى درپى و فشار انگلیس و آمریکا همه دست به دست هم داده بود تا او را از اواخر آذر به سوى ترک کشور سوق دهد.

 

در همان زمان برگزارى تظاهرات بزرگ تاسوعا و عاشوراى همان سال صدها هزار تن را به خیابان آورد تا آخرین ذرات روحیه باقیمانده او را نابود کند. به غلامحسین صدیقى هفتادساله پیشنهاد نخست وزیرى دولت وحدت ملى داده شد. او یک هفته زمان خواست تا نظرش را اعلام کند. چند تن از اعضاى جبهه ملى پذیرفتند با او همراه شوند. صدیقى در زمان مقرر و در دیدار با شاه پیشنهاد کرد که شاه از کشور خارج نشود و از جزیره کیش نظاره گر اوضاع باشد. شاه نپذیرفت. او مى خواست از کشور خارج شود. بحث نخست وزیرى صدیقى به هم خورد. مظفر بقایى نیز جزء کاندیداها بود، اما در آخر شاپور بختیار به نخست وزیرى برگزیده شد. کشور چون کشتى توفان زده اى گرفتار امواج پرتلاطم انقلاب شده بود. همه ادارات و صنایع در اعتصاب بودند. کمبود سوخت، خاموشى برق، آشفتگى در مراکز دولتى و بانک ها، ناامنى، تسویه حساب هاى شخصى و مهاجرت هاى گوناگون زمینى و هوایى همه حاکى از وضع دشوار و شرایط آن روزها بود. با این وضعیت شاه از پاى درآمده و سرگشته بود. دولت ازهارى از کار افتاده بود. در حالى که شاه سرگرم گفت وگو با صدیقى و بقایى و اویسى بود، ناگهان مردى که تقریباً هیچ کس در انتظارش نبود در صحنه سیاسى پدیدار شد و او کسى جز شاپور بختیار نبود. در اواسط دى ماه شاه رسماً او را مامور تشکیل دولت کرد. این مرد شصت و پنج ساله تحصیلکرده بیروت و فرانسه بود و مدرک دکتراى حقوق داشت و زمزمه اى از عضویت او در جبهه ملى به گوش مى رسید. بختیار در تمام مصاحبه هاى مطبوعاتى خود عکسى از مصدق را پشت سر خود مى گذاشت، اما او هم مرد این میدان نبود. به هنگام معرفى او به عنوان رئیس دولت بیشتر مردم او را نمى شناختند و کسى او را در حد چنین مقامى نمى دید. بختیار خود را مرغ توفان خواند و وارد خیمه شب بازى سیاسى شد. او براى تشکیل دولت خود از چهره هاى نوین استفاده نکرد. دوستان دیرینش او را رها کرده بودند. او تنها غیرنظامى اى بود که با جاه طلبى تمام مى خواست به هر بهایى نخست وزیر شود. جاه طلبى اى که سابقه عضویت در جبهه ملى را نیز یدک مى کشید و شاه خیال مى کرد با این لقب مى تواند رضایت مردم را به دست بیاورد. هایزر ژنرال چهارستاره نیروى هوایى آمریکا که گفته مى شد به دستور جیمى کارتر جهت انسجام ارتش ایران به طور مخفى وارد ایران شده بود در حالى که این ماموریت حقیقت نداشت و سفر او علت دیگرى داشت، درباره بختیار مى نویسد: با سولیوان درباره وقایع روز صحبت مى کردم. کار شاه تمام بود و باید هرچه زودتر ایران را ترک مى کرد. به اعتقاد او، بختیار هم نمى توانست دولت تشکیل بدهد.
اردشیر زاهدى سفیر ایران در آمریکا همان روزها به تهران فراخوانده شد. او در یک مهمانى شبانه از حضور هایزر در ایران برآشفت و به شاه گوشزد کرد که این مهمان ناخوانده را دستگیر و به جرم جاسوسى محاکمه کند، اما شاه پیشنهاد او را نپذیرفت. علاوه بر این موضوع، رادیو بى بى سى هم دائماً اخبار ضدرژیم را پخش مى کرد. هایزر در ادامه خاطراتش مى نویسد: در دیدارى با سران ارتش در ستاد مرکزى ارتشبد طوفانیان پرسید آیا آمریکا نمى تواند صداى بخش فارسى بى بى سى را خفه کند. طوفانیان مى گفت: رادیو داخلى از کار افتاده و ایرانیان پیر و جوان رادیو ترانزیستورى دارند و به اخبار بخش فارسى بى بى سى گوش مى کنند. به اعتقاد وى اخبار بى بى سى کاملاً علیه شاه و دولتش حرکت مى کرد. بعدها ویلیام سولیوان و آنتونى پارسونز در دیدارى با شاه از ساعت خروج او از ایران باخبر شدند. همین که نخست وزیرى بختیار اعلام شد، شاه تصمیم گرفت از ایران خارج شود که جز این چاره دیگرى نبود. او در دیدارى با سولیوان و هایزر مى گوید قبل از آنکه اوضاع وخیم شود مى خواهد از کشور خارج شود تا به اصطلاح نگویند او گریخته است. روزهاى آخر براى انجام وظیفه و حفظ وقار مى کوشید ظاهر را نگه دارد. منظماً به دفتر خود در کاخ صاحبقرانیه مى رفت، شرفیابان را مى پذیرفت و برنامه ها را اجرا مى کرد. دختر بزرگش فرحناز را نزد برادرش رضا در آمریکا فرستاد. دیبا مادر فرح پهلوى، دو فرزند کوچکتر یعنى علیرضا و لیلا را در رفتن به فرانسه همراهى کرد و بقیه اعضاى خاندان نیز یکسره به اروپا و آمریکا رفته بودند. اشرف پهلوى براى اطمینان بیشتر اجساد برادرش علیرضا و پدرش را نیز به همراه برد. فرح پهلوى در حال بسته بندى اسباب زندگى و لوازم شخصى و لباس ها و یادگارها بود و حتى چندین بسته اثر هنرى و جواهرات سلطنتى را نیز به اروپا فرستاده بود. شاه به کلى به این کارها بى اعتنا بود و از همان زمان در دوردست ها به سر مى برد و با سکوتى شگرف در خاطرات گذشته سیر مى کرد.25 مرداد1332 را به یاد مى آورد که از رامسر به همراه همسرش ثریا و خلبانش خاتم به بغداد گریخت و از ایتالیا سر درآورد. شاه جوانى که با یک دست لباس و اندکى سرمایه خارج شده بود. روزهاى هراسناکى که آینده اى سیاه را متصور مى کرد. 28 مرداد تلگرافى شادى آور رسید که اوضاع عوض شده و تاج و تخت انتظارش را مى کشد. آیا دوباره همان گونه خواهد شد؟ خیال باطلى بود. حتى همراهان آن روزها را هم نداشت. خلبانش خاتم که بعدها دامادشان شد همین سال گذشته به کوه خورد و از دست رفت. او تمام یاران باوفا و قدرتمندش را طى این سال ها به بهانه تدارک کودتا و بدگمانى از دست داده بود و دوروبرش را بله قربان گویانى گرفته بودند که مى کوشیدند خاطر او را مکدر نسازند و جرات واگویه نابسامانى ها را نداشتند.
نخست وزیرش هویدا سیزده سال رنگ و لعاب زد تا خیال «ارباب» آزرده نشود و با تشکیل اتاق هاى اصناف فساد مالى را به اوج رساند. سیستمى که دست آخر گریبان خودش را هم گرفت. روزهاى آخر به سرعت برق و باد صبح مى شدند و غروب مى کردند. شاه گذشته از ساعاتى که در دفتر خود مى گذراند هیچ کار رسمى و یا پرونده اى براى رسیدگى نداشت. روزنامه هاى بین المللى را نمى خواند. گویا به او نمى دادند. فقط روزنامه دست چپى لیبراسیون را در اختیارش مى گذاشتند. شرفیابى ها دیگر از مقامات و شخصیت ها تهى شده بود. تاریخ رفتن تعیین شده بود و همه چیز آماده بود. فرح پهلوى بر آن شد که در «خجیر» شکارگاه سلطنتى با دوستان نزدیکش گردهمایى بدرود تشکیل دهد. آنجا دور از پایتخت و آرام بود. ابوالفتح آتاباى میرآخور شکار و رئیس شکارگاه با سابقه خدمت در سلسله قاجار و رضاخان از این خواست آگاه شد و فریاد ناخشنودى برآورد که اکنون هنگام مهمانى نیست. چگونه امنیت آن را تامین کنیم. از شاه پرسیدند. گفت: بگذارید مهمانى داده شود. گارد حفاظت آن را به عهده مى گیرد. آن مهمانى در فضایى دلتنگ در حدود سى و شش ساعت برگزار شد. پیرامون رویدادهاى مملکت گفت وگویى نشد ولى مهمانان وانمود مى کردند بختیار اوضاع را آرام خواهد کرد. مهمانى در روز بیست و چهارم دى ماه به پایان رسید. تاریخ خروج روز بیست و ششم دى ماه تعیین شده بود. بهانه خروج مرخصى و استراحت بود. رابرت هایزر در این باره مى نویسد: در روز بیست و یکم دى ماه 1357 دیدارى با محمدرضاشاه داشتیم. چند ماهى او را ندیده بودم و از دیدن قیافه فرسوده و خسته او یکه خوردم. جاى پاى فشار و نگرانى در صورت او دیده مى شد. برخلاف همیشه که لباس نظامى مى پوشید یک کت و شلوار غیرنظامى تیره پوشیده بود. بحث را با مطالب سبک شروع کردیم و به رفتنش از ایران رسیدیم. گفت احساس مى کند که به یک مرخصى نیاز دارد و خسته است و فکر مى کند نبود او در ایران اوضاع را تثبیت مى کند. نظر ما را در مورد رفتنش پرسید. سولیوان گفت: هرچه زودتر بهتر است.
پیشنهادى که سفیر انگلستان هم اعلام کرده بود و حتى شایع شد سولیوان با نگاه به ساعتش هشدار داده که حتى دیر شده و بهتر است زودتر اقدام شود. روز 26 دى ماه 1357 شاه ساعت ده صبح به دفتر خود رفت. چند سند و نامه امضا کرد. آخرین دیدارهایش را انجام داد. بعد از نوشیدن فنجانى چاى منوچهر صانعى رئیس تشریفات کشیک را فراخواند و گفت: «برویم.» کاخ نیاوران تقریباً تهى بود. بسیارى از درباریان دیگر آنجا نمى آمدند. خدمتگزاران قضیه را فهمیده بودند. هیچ کس تا آخرین لحظه باور نمى کرد. همه لرزیده بودند و خشکشان زده بود. «ژانین دولتشاهى» کتابدار کاخ در خاطرات خود حکایت کرده که همه آنجا بودند. مقامات ادارى کاخ، پیشخدمت ها، محافظین شخصى و خلاصه همه کارکنان، اندکى انتظار فرح پهلوى را کشیدند، عده اى هم گریان بودند. شاه و ملکه دست هاى حاضران را مى فشردند و بدرود مى گفتند. چند نفرى با گلوى گرفته التماس مى کردند نروید. براى آنکه آنها آرام شوند مى گفتند برمى گردیم. گروه کوچکى آنها را تا پاى هلى کوپترها همراهى کردند. بى تردید به دلایل امنیتى شاه و فرح به دو هلى کوپتر جداگانه سوار شدند. شاه به همراه اصلان افشار و سرهنگ جهان بینى افسر گارد در یک هلى کوپتر و دکتر پیرنیا پزشک خانوادگى و سرهنگ نویسى همراه فرح پهلوى در هلى کوپتر دوم سوار شدند. آخرین پرواز بر فراز پایتخت انجام شد. هلى کوپترها تقریباً با هم راه افتاده بودند و چند دقیقه بعد در کنار آشیانه سلطنتى فرودگاه مهرآباد به زمین نشستند. ویلیام شوکراس در این باره مى نویسد: باد سردى از ارتفاعات سفید شده البرز بر فرودگاه مهرآباد مى روید. تمام هواپیماها زمین گیر و ماموران هدایت هوایى در اعتصاب بودند. باد یخ زده اى بر نوار پرواز فرودگاه مى وزید. شاه و ملکه در پاویون سلطنتى به انتظار اعلام راى اعتماد نخست وزیرى بختیار پذیرایى مى شدند. زمان رفتن فرارسیده بود. این نویسنده خارجى به خوبى فضاى آن دقایق و ساعت هاى انتظار را ترسیم کرده. روزنامه نگاران داخلى نیز در تب و تاب آخرین خبرها و تیترهاى فوق العاده بودند. محمدرضا شاه چهره اى مات و تقریباً در حال گریستن داشت. کت و شلوارى به رنگ تیره و کراواتى با خط هاى نازک و پالتوى کشمیر سرمه اى، آخرین تصویر پادشاهى که مى رفت به تاریخ بپیوندد. فرح پهلوى نیز با مانتویى به رنگ بژ با یقه پوست و کلاه و چکمه چرم درخشان که او را از سرما حفظ مى کرد آخرین نقش آفرینى رسمى اش را در کنار همسرش انجام مى داد. با آنکه کوشیده بودند آن رویداد را از بیم تظاهرات هواداران و مخالفان مخفى نگه دارند باز گروه کوچکى از مقامات و مخبران جراید در صحنه حضور داشتند. همه در انتظار نخست وزیر بودند. بختیار بعد از آنکه زوج سلطنتى را 15 دقیقه معطل گذاشت با هلى کوپتر آمد. شاه شتاب داشت کار تمام شود. نخست وزیر در تالار آشیانه به حضور پذیرفته شد. شاه توصیه هایى به او کرد و سفارش کرد مراقب امنیت کسانى که به او خدمت کرده و در کشور مانده اند باشد. بعد از این توصیه ها به سوى جت آبى رنگ سلطنتى به راه افتاد. فرماندهان نظامى آخرین احترام ها را به جا مى آوردند. تیمسار بدره اى به پاى او افتاد. مراسم رسمى احترام نظامى انجام نشد. بوئینگ707 با نام شاهین در کادر دوربین قرار گرفت. بختیار دوباره فراخوانده شد و تحت آخرین سفارش ها قرار گرفت. مقصد اسوان در مصر بود. آنجا قرار بود یک توقف موقت باشد. طى آخرین دیدار با سولیوان قرار بود از اسوان به اسپانیا یا مراکش جهت سوخت گیرى و در نهایت وارد ایالات متحده شوند. قرار بود هواپیماى شاه در پایگاه هوایى «آندروز» که در حوالى واشینگتن بود به زمین بنشیند و بعد از دیدار با رئیس جمهور و دیگر مقامات در اقامتگاه والتر آننبرگ میلیاردر مطبوعاتى، سفیر پیشین آمریکا در لندن و دوست دیرینه اش در «پالم اسپرینگ» اقامت گزیند. در داخل هواپیما شاه به عادت همیشگى هدایت هواپیما را به عهده گرفت. بهزاد معزى سرهنگ نیروى هوایى به عنوان کمک خلبان یارى اش کرد و یک ساعت و نیم بعد هواپیماى سلطنتى حریم هوایى ایران را ترک کرد و وارد آسمان عربستان سعودى شد. جمعیت عظیمى در سراسر خیابان هاى شهر تهران اجتماع کرده بودند. با پرواز هواپیما صداى بوق اتومبیل ها به هوا برخاسته بود. تظاهراتى عظیم برپا بود. فوق العاده ها با تیتر درشت «شاه رفت» دست به دست مى شد. عده اى اسکناس هاى درشت را با چشمان سوراخ شده شاه به دست گرفته و به همدیگر نشان مى دادند. همه مشغول پخش گل و شیرینى بودند. صحنه ها قابل توصیف نبود. مجسمه هاى شاهنشاهى به پایین کشیده مى شدند. شاه به همراه همسر خود از کشور خارج شده بود. در داخل هواپیما به غیر از آنها خانم دکتر پیرنیا پزشک خانوادگى و جهان بینى افسر گارد و سرهنگ یزدان نویسى و دو پیشخدمت شاه و سرآشپز او حضور داشتند. على شهبازى محافظ مخصوص شاه نیز در این سفر با او همراه بود. سفر به اسوان تقریباً سه ساعت به درازا کشید و در فرودگاه بین المللى اسوان زوج سلطنتى مورد استقبال انورسادات قرار گرفتند. تشریفات نظامى انجام شد و سپس بیست و یک تیر توپ شلیک شد. سادات آنها را در هتل اوبروى در جزیره کوچکى در رود نیل که در امان بودند منزل داد. ارتباط میان اسوان و ایالات متحده در جریان بود. شاه تصمیم داشت به آمریکا برود. براى پایان دادن به ماجرا شاه از اصلان افشار درخواست کرد با سفیر آمریکا در قاهره تماس بگیرد و مستقیماً از او موضع کشور متبوعش را بپرسد و در نهایت تاریخى براى سفر به آمریکا تعیین کند. سفیر چند ساعت مهلت خواست تا پاسخ دهد. فرداى آن روز تلفن کرد: «دولت آمریکا متاسف است که نمى تواند شاه را در خاک خود بپذیرد.»
دیگر امیدى از آن سو نبود. آغازى براى دربه درى بود. مقصد بعدى مراکش بود. این اقامت و دعوت با پادرمیانى اردشیر زاهدى و دعوت ملک حسن همراه بود. زمانى که بوئینگ حامل خاندان سلطنتى بر باند فرودگاه مراکش نشست سلطان حسن دوم از او استقبال کرد. زوج سلطنتى در کاخ جیران الکبیر جاى داده شدند. این پذیرایى موقت و چندروزه بود. مقامات مراکشى به اطرافیان شاه فهمانده بودند که انتظار رفتن او را مى کشند. در آنجا شاه مصاحبه هایى را با رسانه هاى خارجى انجام داد و ملک حسن، هانرى بونیه مدیر انتشارات آلبن میشل فرانسه را به او معرفى کرد تا خاطراتش را براى چاپ به او بسپارد. به این ترتیب نگارش کتابى به عنوان «پاسخ به تاریخ» آغاز شد. اوضاع در تهران رو به بحران بود. انقلاب مى رفت که به روزهاى سرنوشت ساز خود نزدیک شود. روز دوازدهم بهمن 1357 امام خمینى به تهران آمد. بختیار ناپدید شده بود. امام خمینى، مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر خود برگزید. بى طرفى ارتش اعلام شد و انقلاب در روز بیست و دوم بهمن ماه به بار نشست و پیروز شد. در مراکش تمام این رویدادها به وسیله زوج سلطنتى و اطرافیانشان در چند رادیو و تلویزیون دنبال مى شد. فضاى اقامتگاه سرشار از بهت و اندوه بود. شاه دریافته بود که همه چیز پایان یافته است و از نظرگاه تاریخ او آخرین شاه ایران نامیده خواهد شد. باهاماس، مکزیک، ایالات متحده و پاناما و سرانجام مصر آخرین مقصدها و مسیر سرگردانى یک پادشاه خلع شده از سلطنت بود. شاهى که خیال مى کرد یک نیروى غیبى از او محافظت مى کند و سلطنت موهبتى الهى است که به او واگذار شده مهرماه 1350 زیر آفتاب گرم پاییزى در برابر آرامگاه کوروش بنایى که از 25 قرن پیش سالم مانده بود این گونه خطاب کرد: « کوروش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه هخامنشى ، شاه ایران زمین ، آسوده بخواب که ما بیداریم !»
*این مقاله با استفاده از خاطرات ژنرال هایزر و خاطرات هوشنگ نهاوندى نوشته شده است ( مطالب فوق از سایت راسخون گرفته شده است)

  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ sghl