خاطره ای شیرین ازدوران انقلاب
هر کس در طول زندگی خودبا حوادث و وقایع تلخ و شیرینی مواجه می شود که تصویر این حوادث در ذهنش می ماند که این دهنیت ها را خاطرات آن فرد می نامند ، من نیز چون سایر افراد خاطرات تلخ و شیرینی در طول زندگی داشتم ، آنچه در این نوشتار مِی اید خاطره ایست مربوط به دوران انقلاب اسلامی و قبل از پیروزی انقلاب یعنی شش ماهه دوم سال 1357 که روزهای پر التهاب و پر ماجرائی بود و هر لحظه از آن روزهای خونبار، پر بود از هزاران خاطره که این خاطرات ، برگهای زرین کتاب انقلاب اسلامی می باشد.
و اما خاطره شیرین
محرم سال 1357 شمسی بود ، ما طبق سنت سنواتی ، روز عاشورا از شهر یز د به موطن خود یعنی روستای عزآباد رستاق از توابع شهرستان صدوق آمدیم تا در مراسم نخل برداری شرکت کنیم ، مقداری از ظهر گذشته بود و منتظر بودیم که ابتدا نخل حسینیه تغاره بند و سپس نخل محله سر حوض را سر مزار پیرقدرت ببریم ، یکی از عزآبادیهائی که بعد از ظهر از شهر به عزآباد آمده بود، یواشکی خبری را بین بچه های محل زمزمه میکرد و میگفت : امروز مردم در شهر مجسمه شاه را به زیر کشیدند، خبر کوتاه و فوری ولی باورش مشکل بود ، با توجه به اینکه بچه های محل اهل مزاح هستند ابتدا این خبر بعنوان مزاح و شوخی تلقی ولی کم کم به یک باور قطعی تبدیل شد و پچ پچ و زمزمه بین حاضرین شروع شد، چون باور این خبر برای مردم مشکل بود همه بدنبال استدلال محکم بودند ، مردم میخواستند میخواستند بخاطر این خبر مسرت بخش از ته دل خوشحال باشند نه خوشحالی زود گذر ، حضرت امام خمینی ( قدسه سره ) قبل ازاین به مردم گفته بود که محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است ولی افراد ظاهربین این حرف را باور نداشتند چون علی الظاهر شمشیر یزیدیان پیروز میدان کربلا بود ،ولی در روز عاشورای سال 57 ، در شهر یزد قسمتی از این پیروزی نمودار شده بود ، به همین دلیل بود که مردم میخواستند این پیروزی را باور کنند ، درهمین جهت بود که بچه های محل اطراف راوی خبر پرسه میزدند تا چگونگی و جزئیات ماجرا را بپرسند .
به این دلیل باور کردن این خبر مشکل بود که:
اولا" هنوز شاه فرار نکرده بود و شیرازه حکومتش از هم نپاشیده بود و هنوز ارتش تا دندان مسلح او و چهل هزار مستشار آمریکائی در ارتش از شاه حمایت میکردند ، ثانیا" هیچکس باور نمی کرد که در شهر یزد چنین اتفاقی بیفتد ، سالها اینطور جا افتاده بود که یزدیها مردمی مسالمت جو هستند ولی حقا" و انصافا" مردم یزد در حوادث انقلاب پیشرو بودند و این به برکت وجود عالمی شجاع یعنی شهید محراب آیت الله صدوقی بود .
به هر حال گوینده خبر توضیح داد که هیئت های عزاداری در مسیر امیرچقماق بطرف میدان پهلوی ( میدان شهید بهشتی یا مجاهدین فعلی ) به حرکت درآمده و در این مسیر به عزاداری پرداخته اند ، این حرکت برای اولین بار در دوران انقلاب اتفاق مِی افتاد که هیئت های عزاداری محلات شهر در این مسیر حرکت و عزاداری نمایند ، هنگام ظهر وقت نماز ، شهید محراب در همین مسیر نمازظهر و عصر را به جماعت اقامه می کند و هیئت های مذهبی و مردم همه به صدوقی اقتدا ء می کنند ، در طول اقامه نماز ظهر و عصر، جوانان پرشور و انقلابی شهر که از پیش برنامه ریزی کرده بودند کامیونی به میدان پهلوی آورده و با سیم بکسل مجسمه را به عقب کامیون بسته و کامیون حرکت کرده و مجسمه را از بالا سرنگون کرده اند ، بدلیل اینکه خیابانهای اطراف میدان پهلوی پر از جمعیت فشرده نماز گزار بوده ، مامورین مسلح شهربانی و ژاندارمری نتوانسته بودند جلو بیایند و با جوانان برخورد کنند و بنظر می آید که فرماندهان آنها پیش بینی این موضوع را نکرده و به همین دلیل راههای منتهی به این میدان را مسدود نکرده بودند ، بنظر آنها اینکار نشدنی بوده است همچنان که برای ما نیز باور نکردنی بود برای جوانان عزیز که آن روزها را ندیده اند ذکر این نکته ضروری است: .
درشهر یزد در دوران حکومت شاه ، دو میدان وجود داشت که در وسط آن مجسمه نصب شده بود ، میدان اول همین میدان مجاهدین یا شهید بهشتی است که آن زمان به میدان پهلوی معروف بود و وسط میدان مجسمه ای از محمد رضا پهلوی در حالی که بر اسب سوار بود نصب شده بود ، بعد از انقلاب یک آرم الله از جنس فلز استیل بر ستون و پایه ای که قبلا" مجسمه شاه بود نصب شده است ( به این معنی که حکومت الله جایگزین طاغوت شد).
میدان دیگر شهر همین میدان بعثت فعلی است که قبلا" به میدان شاه معروف بود ، در این میدان مجسمه رضاه شاه در حالی که لباس و کلاه و شنل نظامی معروفش به تن داشت ، نصب شده بود در گوشه میدان که ایستگاه اتوبوسهای شهری است یک کلانتری وجود داشت به همین دلیل مجسم رضا شاه را کسی نتوانست به زیر بکشد چون بقول معروف اینجا لانه زنبور بود و ماموین شهربانی مراقب اوضاع بودند این مجسمه تا آخرین روزهای حکومت پهلوی پابرجا بود و پس از پیروزی انقلاب مامورین کلانتری آن را به پائین آوردند.
جالب است بدانید بعضی از مجسمه های شاه در سایر شهرهای ایران تا شب پیروزی انقلاب سرنگون نشده بود وحتی بعضی از شهرها در واپسین لحظات برای سرنگونی مجسمه شهر شهید و مجروح داده اند. این جزء افتخارات یزدی هاست که جزء اولین هایی بودند که طاغوت زدائی کردند و چند ماه قبل از پیروزی انقلاب مجسمه را به زیر کشیدند.و اما ماجرای پایین کشیدن مجسمه به اینجا ختم نشد و ماءمورین مسلح شاه نتوانستند این موضوع را هضم کنند و عقده ای شده بود در دلشان که چرا مجسمه سایه خدا را به زیر کشیده بودند ( در آن زمان می گفتند شاه سایه خداست بر سر مردم) به همین جهت سه روز پس از این ماجرا عقده گشائی کردند و در روز سیزده محرم که طبق رسم سنواتی و تاریخی ، هیئت های عزاداری و سینه زنی به مسجد ملا اسماعیل میرفتند ، تنی چند از مردم عزادار را به گلوله بسته ، آنها را به خاک و خون کشیدند و تعدادی مجروج و شهید شدند . روحشان شاد