پیشنهاد بی شرمانه نماینده آمریکا به خلبانان ایرانی
نماینده آمریکا واقعآ قیافه اش دیدنی بود .اصلآ فکر نمی کرداین چنین رو دست بخورد
با ناراحتی متل رو ترک کرد . و بقدری گیج بود که عینک کذایی اش رو فراموش کرد ببرد . و من آن را برای یادگاری برداشتم
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، آن چه خواهید خواند ، برگی است ناگفته از تاریخ ملت سرفراز ایران ، به روایت افسر خلبان «مدرسی». پیر عقابی که امروز با یاد افتخارآفرینی هایش برای سرزمین مادری اش زندگی می کند:
هنوز چند سالی از جنگ نگذشته بود ، که شنیدیم یکی از خلبانان خائن پایگاه دوم شکاری در تبریز با یک فروند هواپیمای اف - 5 از کشور گریخته و به ترکیه پناهنده شده است . و به ما ماموریت دادند تا به ترکیه رفته و این هواپیما رو برگردانیم . من همیشه حتی از دوران نو جوانی از خائنان به ملت متنفر بودم . و بعد ها خصوصآ در ایام جنگ وقتی خبر این نوع خیانت ها را می شنیدم ، به شدت متآثر می گشتم . مخصوصآ آن هایی که با خود ، هواپیمایی رو هم که میلیون ها دلار ارزش داشت می بردند . درست است بعد ها این طیاره ها با روش های دیپلماسی به کشور باز گردانده می شدند ، اما نبودشان در ایام جنگ برای دفاع از آب وخاک مقدس کشور ، به خوبی احساس می شد.
قبل از پرواز به ترکیه ، یک فروند سی -130 به تبریز رفته و تمام تجهیزات لازم رو برای راه اندازی هواپیما به همراه تکنسین ها ی مربوطه به تهران آورد . بعد از این که تجهیزات رو داخل هواپیما بار گیری کردند ، هواپیما رو روشن نموده و از رمپ نظامی به سمت فرودگاه بین المللی مهرآباد ، تاکسی کردیم . تا در آن جا مراحل قانونی و گمرکی رو انجام دهند . یادم است در اون ایام پست نخست وزیری در کشور وجود داشت و در همون فرودگاه مهرآباد برای طی تشریفات خروج ، اتاقک های مختلفی به نام نخست وزیری وجود داشت که هر یک وظیفه ای به عهده داشتند و مانند هفت خوان رستم ، عبور از هر خوان مشکلاتی داشت . و آخرین خوان هم مربوط به دادستانی کشور بود . که احتمالآ در مورد ممنوع الخروج بودن افراد و این قبیل مسایل ، کنترل می کردند.
از بدشانسی ما در میان متخصصان فنی هواپیمای اف - 5 که از پایگاه دوم شکاری برای اعزام به ترکیه اومده بودند ، یک درجه دار یا همافری بنام " رجوی " وجود داشت و همین برای گروه پروازی مشکل ساز شد و همین امر پرواز ما رو به تآخیر انداخت . احتمالآ ّ برادران دادستانی می خواستند مطمئن شوند مشارالیه ، هیچ قرابتی با رجوی جنایتکار سرکرده سازمان منافقین نداشته باشد . این رو هم اضافه کنم . این تنها تآخیری بود که هیچ یک از ما به خاطرش ناراحت نشدیم . زیرا اگه خدای ناکرده این بابا سرو سری با آن گروهک داشت ، تو کشور غریب حسابی به درد سر می افتادیم .بالاخره بعد از ساعت ها استعلام در باره این مادر مرده ! عاقبت به ما اجازه خروج از کشور رو دادند !! و ما به سوی ترکیه پر کشیدیم.
حالا که مدت ها از این ماجرا گذشته ، وقتی فکر می کنم می بینم واقعآ ما به یه سفر " نفرین شده " می رفتیم !! چون از همون لحظه اول تا آخر ، با مشکلات عدیده ای روبرو شدیم . اولین مشکل ما زمانی رخ داد که داشتیم خاک کشور عزیزمون رو ترک می کردیم . مقصد ما شهر کوچک مرزی " وان " ترکیه بود . زمانی که با برج آن جا تماس گرفتیم تا موقعیت خودمون رو گزارش نماییم با کمال تعجب مشاهده کردیم ، برادران ترک ما به هیچ عنوان به زبان بین المللی انگلیسی مسلط نیستند !! اولین بار بود در سفر های خارجی با چنین مشکلی مواجه می شدم .بناچار وقتی نقشه بین المللی پرواز مون رو چک کردیم ، با کمال تعجب و ناباوری دیدیم نوشته " این فرودگاه فقط به زبان محلی یعنی ترکی مکالمه می کند !! " یعنی اگر کسی ترکی بلد نباشد ، معلوم نیست چگونه اطلاعات ضروری نشستن رو دریافت می کند ! مثل این می مونه که یه هواپیمای خارجی بخواد در فرودگاه کوچک مسجد سلیمان خودمان فرود بیاد ، و از خلبانش خواسته شود تا حتمآ با لهجه بومی منطقه باید صحبت کند!!
خلاصه شانس آوردیم که یکی از لود مستر ها به زبون ترکی استانبولی مسلط بود . خوب یادمه اسم لود مستر ما کریم بود . بعد از این پرواز ، مرتب او رو " کریم افندی " صداش می کردیم . و او هم خوشش می آمد و نیشش تا بنا گوش باز می شد !
مطلب ادامه دارد
.